۱۳۹۰ خرداد ۱۴, شنبه

خبرنگاری نظر-محور خبرنگاری نیست

هیچکس کارلوس کیروش را دوست ندارد.

شاید چون در نظر آنها که باید او را معرفی کنند -خبرنگاران و روزنامه نگاران، دوست داشتنی نیست.

آیا آنها که باید درباره دوست داشتنی بودن کیروش قضاوت کنند، بهترین قاضی در این باره اند؟ تردید دارم.



پاسخ به این سوالات می تواند مشروعیت این تردید را برملا کند:

- چند نفر از این افراد در یک تجربه کامل فوتبال -تجربه ای با هدف رسیدن به نتیجه ای خاص مانند قهرمانی در یک لیگ، و نه تفریح- شرکت کرده اند و به تجربه از ملزومات موفقیت فرایند عملکرد یک تیم فوتبال آگاهند؟
- چند نفر با اتکا به تجربه هدایت یک تیم -در هر سطحی، حتی لیگ منطقه ای نوجوانان- عملکرد فردی دیگر در هدایت تیمی دیگر را نقد می کنند؟
- چند نفر آنقدر در فرایند یک بازی فوتبال حضور داشته اند که با مشاهده عملکرد تیمی دیگر بتوانند به عینه دریابند که موفقیت و شکست چه زمانی حاصل تفکر و تصمیم مربی است؟
- اگر نقد به استناد تجربه نیست، چند نفر به استناد دانش مدون و طبقه بندی شده فوتبال - دانشی که نمونه آن را بتوان در کلاس های مربیگری یافت، عملکرد یک تیم یا مربی را نقد می کنند؟

آنچه بسیاری از ابراز نظرها درباره فعالیت های ورزشی را تاسف بار تر می کند، گسترش طاعون خبرنگاری نظر-محور (opinion-based در برابر حقیقت-محور یا fact-based) است: اینکه فردی که نظرش منتشر می شود، بنا به دلیلی نامشخص (عمدتا بدون توجه به مطرح بودن سوالات فوق در ذهن مخاطب) خود را برای نتیجه گیری شایسته می داند.

تردیدی نیست که افزایش شمار منابع خبری به جایگزین شدن فضیلت "تواضع" با توهم "اعتماد به نفس" دامن زده و تردیدی هم نیست که این طاعون محدود به خبرنگاری ورزشی نیست.

اما مهمتر، کمرنگ تر شدن وجود حرفه خبرنگاری است؛ فعالیتی که حاصلش از ذات خبر مشروعیت می گیرد و نه از تفکر یا عقیده نویسنده خبر.

"نظر نگاری" تنها زمانی مشروعیت دارد که نگارنده مشروعیت خود را بعنوان "صاحب نظر" اثبات کرده باشد، که در جهان واقع این امر به واسطه تجربه رخ می دهد.
وقتی (بعنوان مثال) شبکه یک BBC در هنگام پوشش یک مسابقه فرمول یک، در کنار مجری از ادی جوردن (تیم دار سابق) و دیوید کولتارد (راننده سابق) استفاده می کند نظر مشروعیت می یابد. وقتی شبکه ESPN در هنگام پوشش مسابقات بسکتبال از جف ون گاندی (مربی سابق) و مارک جکسون (بازیکن سابق) استفاده می کند نظر مشروعیت می یابد. کسی جز سیاستمدار کنونی یا پیشین صاحب نظر تر در امر سیاست نیست.

خبرنگار زمانی حرفه ای تر است که در حاصل کارش اثری از خود او دیده نشود (همانگونه که داوران خوب در بازی فوتبال به چشم نمی آیند). رسالت خبرنگار رساندن صدای افراد درگیر در یک رویداد به مخاطب است.

خبرنگاری نظر-محور خبرنگاری نیست.

۱۳۹۰ اردیبهشت ۶, سه‌شنبه

حقیقت دربرابر پیشداوری

پیشداوری نداشتن، یا ممانعت از تاثیر گذاشتن پیشداوری بر قضاوت ساده نیست.

گرچه در زندگی روزمره تعهد به دور نگه داشتن قضاوت از پیشداوری صرفا یک فضیلت محسوب می شود، اما در خبر رسانی، الزامی است.

چیزی است که مرز بین خبرنگار، و کارمند روابط عمومی یک سازمان (یا حزب، یا جنبش) را تعیین می کند.

محدود به خبر رسانی درباره جهان سیاست و اقتصاد هم نیست.



موضوع پست قبلی، کنار گذاشتن احساس شخصی درباره یک بازیکن بود، اما کار برای این گزارش پیچیده تر بود.

تماشای خشونت موجود در مبارزه های تن به تن (MMA) برای همه ساده نیست و این خشونت، به ویژه برای آنها که بیشتر به جهان اطرافشان احساس مهر می کنند تا خشم، بعنوان پایه و بنیان یک رقابت "ورزشی" موجه نیست؛ که بنا بر اعتقاد عمومی، انتظار می‌رود "ورزش" -حداقل- عامل تعالی جسم باشد، نه مضر برای آن.

شاید از این رو بود که وقتی در هنگام انتخاب موسیقی برای این گزارش، اثر راب دوگان پیشنهاد شد، موجه بود؛ بخصوص اگر سرعت وارد آمدن ضربات در صحنه های مبارزه پایین آورده می شد، احتمالا تاثیر گذاری حاصل با آنچه که اکنون هست، قابل مقایسه نمی بود.

اما صرف حضور تماشاگرانی که در اطراف رینگ، به تماشای مبارزه نشسته اند، این گزینه را غیرموجه می ساخت.

تردیدی نیست که این تماشاگران برای "عبرت گرفتن از حضیض ذات انسان" به تماشای این مسابقه ننشسته اند، اما چه کسی می تواند ثابت کند که این رقابت، تنها مایه تاسف و عبرت است (آنچه موسیقی راب دوگان عملا القا می کند) برای انسان قرن بیست و یکم؟

پیشداوری درباره مبارزان شرکت کننده در این رقابت این است که آنها عمدتا از اقشار فقیرتر و کمتر تحصیلکرده جامعه هستند و راهی به خوشبختی اقتصادی پیدا نخواهند کرد، اما آیا (یعنوان مثال) راه استدلال در این باره که "مبارزان شرکت کننده در رقابت، اراده خود برای استقامت ورزیدن در لحظات سخت و بحرانی را به چالش می کشند" بسته است؟

چنین پرسش هایی، به انتخاب گزینه دوم برای موسیقی گزارش منجر شد.

این قطعه هر چند می تواند باعث طرح اتهام همفکری گزارشگر (اینجانب!) با شرکت کنندگان در رقابت شود، اما حاصل را با نمونه کار رسانه ای (مثلا) فعالان "جنبش تضمین سلامت ورزشکار در حین فعالیت ورزشی" متفاوت می سازد.

قطعه دوم بیشتر به حقیقت ذات این رقابت نزدیک است تا پیشداوری های غالب و موجود درباره آن.


۱۳۸۹ اسفند ۸, یکشنبه

به صرف حفظ بی طرفی

کوبی برایانت را دوست ندارم.

بازیکنی است که پس از 14 سال فعالیت در پرطرفدارترین لیگ بسکتبال جهان هنوز درک نکرده که بازیکنان بزرگ به صرف بزرگتر کردن بازیکنان اطرافشان بزرگ می شوند.

آنچه او را -از دید رسانه ها شاید- موفق ساخته، عطشی است که برای بازی بسکتبال (هرچند به شیوه ای خودخواهانه) دارد و یک منبع انرژی تمام نشدنی، که به او امکان می دهد هر شب، در هر بازی، و در هر بازی به مدت 48 دقیقه پیاپی، سیری ناپذیر، توپ را به سمت سبد حریف پرتاب کند.

البته به شما اطمینان می دهم که تحت فشار دفاع، به هیچ وجه کار ساده ای نیست، ضمن اینکه او خود نیز برای به دست آوردن توپ و ربودن آن از حریفان کم تلاش نیست.

حاصل آن که ران آرتست، بازیکنی که در مسابقه آخر فینال سال 2010 تاثیرگذارترین شوت را به سمت سبد بوستون پرتاب کرد، در مصاحبه مطبوعاتی پس از مسابقه، هرچند کوبی را بخاطر داشتن عطش قهرمانی ستود، اما اذعان کرد که او تا زمانی که مجبور نشد (نیمه دوم مسابقه) رو به بازی گروهی نیاورد.

او به سادگی و صراحت احساس لذت بخشی را که تیم لیکرز از تغییر رویه (نادر، به استناد هیجان ران آرتست از این موضوع!) کوبی به دست آورده بود شرح داد، از پاسی که کوبی برایش ارسال کرده بود ابراز شگفتی کرد و در بیان دلیل گفت: "کوبی هرگز به من پاس نمی دهد."


نوشتم که تصریح کرده باشم این گزارش را از سر احبار و به مناسبت افتخاری که هالیوود نصیب کوبی برایانت کرد ساختم؛ در واقع اقتضای کار خبری است وگرنه از دید من کوبی برایانت، صدها قهرمانی هم که کسب کند، جز بازیکنی حقیر نیست.

گزارشی است که صرفا به جهت حفظ بی طرفی ساخته شده.