۱۳۸۹ بهمن ۴, دوشنبه

استحاله هیجان زده روزنامه نگار به کارشناس و تحلیل های رقت بار فوتبال

من درکی از فوتبال ندارم.

نه اینکه متوجه بازی نمی شوم، بلکه مهارتی در مربی گری ندارم، که از نظر من معادل با درک فوتبال است.

در دو روز اخیر نوشته های فراوانی را دیده ام که از مقام فردی دارای درک از چگونگی فوتبال، در نقد عملکرد تیم ملی ایران در جام ملتهای آسیا ۲۰۱۱ نوشته شده.

می خوانمشان، اما نه تنها اثری از درک فوتبال در آن نمی بینم، بلکه نمی توانم آن را حاصل کار خبرنگاری بدانم.

پر هستند از کلی گویی و توصیف عمومی تصویری که از ایران در برابر کره جنوبی شکل گرفت: تیمی که در حمله ناموفق بود.

در این سیل مقاله، انگشت شماری هستند که گوشه هایی از دلایل موجود برای سزاوار دانستن صفت "زشت" برای بازی تیم ایران را تشریح می کنند؛ باقی شکایت است و گلایه و اتهام های بی سند و مدرک.


درک هدف بازی فوتبال ساده است (همکاری برای رساندن توپ به دروازه تیم دیگر و ممانعت از تیم دیگر برای مقابله به مثل)، اما ظاهرا این سادگی این توهم را ایجاد می کند که درک زیبایی نظم با درک از نحوه ایجاد نظم یکی است.

چند نفر از کسانی که مطلب نوشته اند می دانند که (مثلا) فرق ۴-۴-۲ با ۴-۳-۳ چیست؟ اینکه چطور مربی تیمش را تمرین می دهد که بازیکنان هر کدام را یاد بگیرند؟ اینکه ضعف تیم در اجرای تاکتیک چطور مشخص می شود؟ اینکه باقی مشکلات تیم ملی ایران در قطر چه بوده؟ چند نفر بر اساس تجربه می دانند چقدر هماهنگی ایجاد کردن میان افراد در یک گروه دشوار است؟ اینکه هر گروه با گروه دیگر تفاوت دارد و حتی هر روز یک تیم با تیمی که روز قبل بوده چقدر تفاوت دارد؟

چند نفر می توانند با زبان تاکتیک فوتبال و با تشریح جزئیات فرایند های ناموفق کارگروهی تیم ایران بنویسند که "زشت" بازی کردن ایران یعنی چه؟ چند نفر از آنها که در سه بازی اول به تشویق و تحسین مربی تیم ایران پرداختند و او را بخاطر توانایی در ارائه تاکتیک های مختلف ستودند، فهمیدند که هدف مربیان ایران در بازی با کره چه بود و کره چه کاری انجام داد که برنامه های ایران خنثی شد؟

آنها که -کمی متواضع تر!- خود را "روزنامه نگار" می دانند هم آنچنان برآشفته اند که در نوشته هایشان اثری از ذات کار روزنامه نگاری دیده نمی شود: کارشناسانی که نظرشان باید موید یا رد کننده فرضیات موجود باشد را به کناری زده اند و با رگ های متورم گردن، در حالیکه فراموش کرده اند که روزنامه نگارند و نه کارشناس، ظاهرا تنها به صرف آنکه بیش از عوام موقعیت برای نزدیک شدن به اصحاب فوتبال را داشته اند، شخصا تحلیل ارائه می دهند!

حاصل رقت بار است؛ انبوهی مهمل که همگی یک پیام دارند: تیم ایران "بد" بازی کرد، بی آنکه این "بدی" تشریح شود.

چرا باید مخاطب چنین مطلبی را بخواند؟ مگر مخاطبی هست که با عقل سلیم خود و پس از تماشای بازی ایران و کره جنوبی، خود به این نتیجه نرسیده باشد؟

۱۳۸۹ دی ۲۷, دوشنبه

گزارشگران ماندگار "فوتبال ِ دوشنبه شب"

فوتبال آمریکایی تنها فعالیت ورزشی است که در آن سازمان لیگ تعیین می کند که مهمترین مسابقه هفته کدام است.

سالهاست که عبارت "فوتبال ِ دوشنبه شب" به نماد مهمترین مسابقه هفته تبدیل شده؛ مسابقه ای که در آمریکا پوشش کشوری پیدا می کند.

طبیعی است که برای ارائه آن هم همیشه از بهترین ها در امر گزارشگری استفاده شده.

جان مدن و ال مایکلز

از نظر من کار این زوج بهترین نمونه ای است که می توان برای گزارشگری در سرتاسرجهان یافت و بی دلیل هم نبود که زوج ال مایکلز و جان مدن، سالها چهره"فوتبال ِ دوشنبه شب" بود.

دیدن یک مسابقه فوتبال آمریکایی ثابت می کند که چرا گزارشگری فوتبال آمریکایی شباهتی به گزارشگری فوتبال اروپایی ندارد:  بنا بر یک برآورد، از 60 دقیقه زمان مفید یک مسابقه فوتبال آمریکایی (چهار ساعت پوشش تلویزیونی به واسطه وقفه ها و زمان های استراحت و غیره) واقعا تنها 11 دقیقه "بازی" در آن جریان دارد. 

دلیل آن است که این ورزش عملا قوانینش را بخاطر تلویزیونی تر شدن تغییر داد و حاصل این شده که وقفه های متعدد آن، دیدنش را برای بیننده اروپایی به امری ملال آور تبدیل می کند. موفقیت در گزارشگری این بازی از آن جهت مهم است که شاید قوانین هیچ بازی زمان دار دیگری به این اندازه در انجام آن وقفه ایجاد نمی کند و آن را از هیجان نمی اندازد.

نتیجتا به یک قصه گو نیاز بود تا فواصل مقاطع بازی را پر کند و یک استاد که تحولات این بازی پیچیده را توضیح دهد.

ال مایکز علاوه بر مهارت در گویندگی، خبرنگاری حاذق است که ساعات دور از دوربینش را به گفتگو با بازیکنان و مربیان و تحلیلگران می گذراند و همچنین صحبتهایش نشان از تسلط او بر اطلاعات آماری گوناگون این بازی دارد.

در کنارش یک اسطوره مربی گری می نشست که خود نبوغ و دانشش را با قهرمانی در این لیگ ثابت کرده بود.

حاصل گفتار و حضوری شیرین در کنار هر بازی بود که با وجود زمان طولانی هر بازی، مخاطب را سرگرم، و در عین حال آگاه می کرد؛ چهار ساعت قصه بود و شوخی و اطلاعاتی که در برگه های آمار نبود و توضیحاتی که گاه در کلاس های مربی گری هم از آن اثری نبود.

آنها که فوتبال آمریکایی را قابل تماشا کردند، شایسته صفتی جز "بهترین" نیستند.

۱۳۸۹ دی ۲۰, دوشنبه

"یائو مینگ در تالار افتخارات بسکتبال آمریکا"

شنیدن تحسین تنها از زبان آنها که کیفیت را درک می کنند لذتبخش است.

چند روز قبل، در میانه بازی هیوستون و اورلاندو، جف ون گاندی که چهار سال مربی بلندقدترین بازیکن هزاره جاری در NBA بوده و اکنون بعنوان مفسر بسکتبال فعالیت می کند، این بازیکن را شایسته حضور در "تالار افتخارات بسکتبال" دانست.

بر کسی پوشیده نیست که یائو مینگ، به واسطه مصدومیت های متعدد و طولانی، نماد آرزوهای تحقق نیافته و سرمایه گذاری های بی حاصل است؛ او عمدا به این شرایط دامن نزده و حرکت دادن جثه ای به این عظمت در چنین فعالیت پر فشاری، حتی بدون برخورد، مصدومیت را ناگزیر می سازد؛ استخوان ها آنقدر کشیده اند که بخش عمده ای از نیروی ناشی از تحرکات انفجاری عضلات، بجای ایجاد حرکت، به استرس هایی در طول استخوان ها منجر می شود و عملا بطور نامحسوس در آنها قوس ایجاد می کند.

ضمن اینکه استخوان های بدنی به این کشیدگی، تراکم استخوان های بدن بازیکنان کوتاه قدتر را ندارد و تاثیر طولانی مدت این فشارها و قوس های پیاپی، بیشتر از آنی است که در استخوان بندی افرادی نزدیک به متوسط  جامعه دیده می شود.

اما به هر تقدیر سفیر سرشناس بسکتبال آسیا، پس از تحمل یک جراحی تازه بر روی پایی آسیب دیده، نه تنها در طی فصل جاری قادر به بازی نیست، بلکه مشخص هم نیست آیا عمر حرفه ای او به پایان رسیده یا خیر.



با این حال جف ون گاندی می گوید این بازیکن تاثیر بسزایی در صحنه بین المللی بسکتبال داشته و یادآوری می کند که او باعث ایجاد علاقه در میان مردم چین به بازی بسکتبال شده.

اما مهمتر از ستایش مشخصه ها و آمارهای فنی این بازیکن، حرفی است که این مربی در تحسین منش یائو مینگ به زبان می آورد. جف ون گاندی یائو را "بهترین ستاره ای که می توان بعنوان هم تیمی داشت" می خواند و بعنوان دلیل می گوید: "او از موفقیت هم تیمی هایش به همان اندازه احساس غرور می کند که از موفقیت های خود، و این کیفیتی نادر در میان ستارگان است."

مسئله درس اخلاق نیست: بسکتبال یک بازی تیمی است و شما به تنهایی و جدا از هم تیمی هایتان هرگز رشد نخواهید کرد.